تو ابوفاضل و بر چرخ ادب قائمه ای
****
تو ابوفاضل و بر چرخ ادب قائمه ای
پسر شیر خدا شیر بنی فاطمه ای
.
تو حسین دگر فاطمه در علقمه ای
هاشمیون همه ماهند و تو ماه همه ای
.
تیغ ابروی تو شمشیر حسین ابن علی ست
نفست نعره ی تکبیر حسین ابن علی ست
.
تو چراغ دل مصباح هدایی عباس
وصل جانان شده از خویش جدایی عباس
.
پای تا فرق امام الشهدایی عباس
پسر خون خدا خون خدایی عباس
.
عطشت آب دهد چشم بنی الزهرا را
غیرتت می زند آتش جگر دریا را
.
جز تو ای بوسه زده بر قدمت آقایی
که شنیده است که فرمانده کند سقایی
.
با لب خشک کند چشم ترش دریایی
باشد از لیله ی میلاد بنی الزهرایی
.
گره ی کار تو را غیر عطش وا نکند
مثل تو تشنه لبی ناز به دریا نکند
.
ای فرات آمده مبهوت جلالت عباس
آب ها تشنه ی دریای وصالت عباس
.
صلوات همه بر ماه جمالت عباس
به جمال و به جلال و به کمالت عباس
.
بس که در معرکه ثابت قدمت می بینم
بین هفتاد و دو عاشق علمت می بینم
.
ساقی تشنه لب بزم بلا کیست تویی
حیدر معرکه ی کرب و بلا کیست تویی
.
اسدالله امام شهدا کیست تویی
مظهر غیرت و ایثار و وفا کیست تویی
.
دل عشاق خداوند حرم خانه ی توست
علم آل پیمبر به سر شانه ی توست
.
نه فقط بر شهدا قافله سالار استی
تا قیامت به حسین ابن علی یار استی
.
در صف جنگ همان حیدر کرار استی
ولیِ عصر که آید تو علمدار استی
.
دیده حضرت مهدی ست به همیاری تو
دیدنی هست در آن روز علمداری تو
.
آب بر صبر و ثبات و ادبت می نازد
بحر حیرت زده بر داغ لبت می نازد
.
عشق اتش شده بر تاب و تبت می نازد
ماه بر اشک مناجات شبت می نازد
.
ای امام شهدا دست تو را بوسیده
عجبا دست خدا دست تو را بوسیده
.
عضو عضو تو شده وقف امام شهدا
سر جدا فرق جدا دیده جدا دست جدا
.
گشته هر زخم تنت یک گُل لبخند خدا
تن صد چاک تو در علقمه می داد ندا
.
من گُل پرپر گلخانه ی خیر الناسم
من فدایی حسین ابن علی عباسم
.
عشق تاب و تبش از گرمی بازار من است
سپر تیر بلا دیده ی خونبار من است
.
وادی کرب و بلا عرصه ی پیکار من است
حضرت فاطمه در علقمه زوار من است
.
گرچه بی دست شدم دست خدا را دستم
دست گیر همه تا عرصه ی محشر هستم
.
خونِ بازوی من از دیده عالم ریزد
شعله ناله ام از سینه ی ” میثم ” خیزد
.
.
.
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید