جبین ذره ، که چنگی به آفتاب زده
***
جبین ذره ، که چنگی به آفتاب زده
به نان پرسش من قاتق جواب زده
خداست صاحب این خانه ورنه مستی تند
دل شکسته به نام ابوتراب زده
.
برای ما که عسل شد ! ولی قبول کنید
به هیچ جا نرسد بوسه ی شتاب زده
.
خطای چشم نگر آهوانه در صحرا
مسیر قافله را با همین سراب زده
.
خبر نداشت که مِی از تو مست خواهد شد
کسی که شهر نجف حرفی از شراب زده
.
گناه اهل نظر را گرفت گردن خویش
به گوش زاهد اگر حلقه ی عذاب زده
.
برای چهره ی خود جوشن کبیر نوشت
هزار و یک گره ی کور بر نقاب زده
.
به چشم شیشه خراش شکست جوید و نیست
دخیل بر نفس عرشی گلاب زده
.
همیشه تکیه ی پرواز بر رهایی نیست
به تیز چنگی هفت آسمان عقاب زده
.
.
.
احمد بابایی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید