حالم بدون تو تماشایی ندارد
***
حالم بدون تو تماشایی ندارد
جز تو کسی در قلب من جایی ندارد
.
آن قدر خوبی به تمام شهر گفتم
من دلبری دارم که همتایی ندارد
.
دست خدا ! دستی بگیر از رعیت خود
از رعیتی که جز تو آقایی ندارد
.
تهذیب ؛ شرط اول دیدار یار است
بیچاره چشم من که تقوایی ندارد
.
از ندبه های مادرم هر جمعه پیداست
غیر از ظهور تو تمنایی ندارد
.
با هر فراز ناحیه باید ببارد
چشم بدون گریه کارایی ندارد
.
با دوری ات حالم شبیه آن یتیمی ست
که سالیان سال بابایی ندارد
.
جان یتیمی که خرابه منزلش شد
بابا بیا طفلت دگر نایی ندارد
.
امشب ” دلم تنگ است و غم بسیار دارم “
یابن الحسن با عمه جانت کار دارم
.
امشب که هستم دعوت باب الحوائج
دم می زنم از ساحت باب الحوائج
.
شرمنده ام از این که خیلی کم سرودم
در باب فهم و عفت باب الحوائج
.
هر جا کم آوردم نشستم رو به قبله
دادم سلامی خدمت باب الحوائج
.
شکر خدا همواره کارم راه افتاد
در سایه سار رحمت باب الحوائج
.
مَرَّ بِنا ، اَلْلَیْلَتَیْنَ مِن محرم
یعنی رسیده نوبت باب الحوائج
.
ای کاش عزرائیل جانم را بگیرد
در روضه های حضرت باب الحوائج
.
زانو زدم در محفلش قیمت گرفتم
من از رقیه بارها حاجت گرفتم
.
انسیه ، حسنا ، هانیه ، حورا رقیه
آیینه دار حضرت زهرا رقیه
.
با چادری که بر سرش دارد همیشه
حجب و حیا را می کند معنا رقیه
.
با ربنایش عطر کوثر می فشاند
هر شب سر سجاده ی بابا رقیه
.
دل می برد گرچه حسین از خلق عالم
دل می برد از ” دلبر دل ها ” رقیه
.
حبل المتین از ریشه های چادر اوست
امید شیعه روز وانفسا رقیه
.
با خود بهشتم م یبرد فردای محشر
ترسی ندارم در قیامت با رقیه
.
حلال مشکل ها شده ، از کار دنیا
دارد گره وا می کند هر ” یا رقیه “
.
نامش شبیه نام زهرا گریه دارد
داغ رقیه بیش از این ها گریه دارد
.
ناله زدن با نای خسته درد دارد
پهلو و بازوی شکسته درد دارد
.
افتادن از بالای ناقه نیمه ی شب
با پای زخم و دست بسته درد دارد
.
دور از نگاه عمه اش محکم زمین خورد
مانند زهرا مادرش او هم زمین خورد
.
یا کعب نی کرده نشانه بازویش را
یا چکمه ای آزرده کرده پهلویش را
.
وقتی که خیمه در هجوم شعله میسوخت
یا رب چه کرده هرم آتش گیسویش را ؟
.
غیر از کبودی ها نشانی در تنش نیست
من !؟ روضه ی معجر !؟ توان گفتنش نیست
.
دارد خبرها می دهد رنگ پریده
از زجر بسیاری که تا اینجا کشیده
.
همواره آتش می زند بر جان عمه
با بوسه ای بر روی رگ های بریده
.
از تازیانه حرف ها دارد بگوید
یا با عمو از آن که سیلی زد بگوید
عمری شبیه لاله ها کوتاه دارد
از درد هجرش عمه سر در چاه دارد
.
با او چه کرده زجر در صحرا که حتی
غساله هم از شستن اش اکراه دارد
.
وای از یتیمی …” درد بی درمان یتیمی “
وای از یتیمی … ” خواری دوران یتیمی “
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید