حمله کردند سمت خانه ی وحی
***
حمله کردند سمت خانه ی وحی
تک و تنهاست پشت در مادر
ولی آن سو ” چهل نفر ” بودند
.
نانجیبی به شعله دامن زد
سخت سرگرم هتک حرمت شد
بی حیا با لگد به در می زد
میخ در سرخ از خجالت شد
.
روضه را بازتر نباید خواند
” دست بسته ست ” حیدر کرار
تلخی خاطرات آتش را
هر ” نفس ” تازه می کند مسمار
تاول دست های او می سوخت
درد پهلو زیادتر شده بود
زینب از حال رفت … وقتی دید
مادرش دست بر کمر شده بود
.
شانه می زد به موی سوخته اش
ولی انگار ناامید شده
باورش هم نمیشود زینب
گیسوی مادرش ” سفید ” شده
.
بازویش باز هم ورم کرده
مرهم درد پهلوی او چیست !؟
حرف های علی نشان می داد
دلخور از ” رو گرفتن ” او نیست
.
تار می دید خانه را می گفت :
نکند ! باز ! آتش آوردند !؟
اشک می ریخت در غم محسن
آخر آن ها چقدر نامردند …
.
.
.
علی اصغر یزدی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید