حیدرم ، افتاده ام از پا بدون فاطمه
****
حیدرم ، افتاده ام از پا بدون فاطمه
من شدم تنهاترین تنها ، بدون فاطمه
زندگی باصفایی داشتم ، چشمم زدند
زانویم می لرزد این شب ها بدون فاطمه
.
آخرش زهر خودش را ریخت دنیا بر دلم
دلخوشی ها را گرفت از ما بدون فاطمه
.
سر به صحرا می گذارم تا نفهمد هیچ کس
به چه حال افتاده این آقا بدون فاطمه
.
گریه ی امروز زینب را نشد بند آورم
مانده ام چه می شود فردا بدون فاطمه
.
روزگاری مَحرم دردم کنارم زنده بود
سر به چاه آورده ام حالا بدون فاطمه
.
موقع بغض حسن فریاد کم می آورد
پیر شد طفلی حسن اینجا بدون فاطمه
.
بعد از این با اشک باید نیمه شب ها سر کنم
تشنگی های حسینم را بدون فاطمه
.
.
.
مهدی نظری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید