خونم حلال باده گل گون و ساغرش
یعنى على اکبر لیلا و مادرش
.
لیلا ؛ همان زنى که به جز زینب على
شیعه ندیده است زنى را برابرش
.
آن بانویى که معجر او حرمت خداست
در پرده مانده است سیاهى لشکرش
.
مژگان به اشک عجز نیالود گرچه بود
رخسار ، تشنه ی نمى از چشمه ی ترش
.
هرچند داغ های مکرر چشیده بود
او را زبون ندید عدوی ستمگرش
.
شرمنده بود و روی ز زینب نهان نمود
از بخت بد ، نبود دگر طفل دیگرش
.
جز اکبرش که زینت او و حسین بود
هرگز عیان نشد به کسى زیب و زیورش
.
اکبر ؛ همان کسى که رقیه ست خواهرش
اکبر همان کسى ست که اصغر برادرش
.
این خانواده واسطه ی فیض اعظم است
اکبر ز هرچه اکبر و کبری است ، اصغرش
.
.
.
پیمان طالبی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید