درد عشقی کشیده ام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
.
گشته ام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیده ام که مپرس
.
آن چنان در هوای خاک درش
می رود آب دیده ام که مپرس
.
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیده ام که مپرس
.
سوی من لب چه می گزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
.
بی تو در کلبه ی گدایی خویش
رنج هایی کشیده ام که مپرس
.
.
.
شاعر : جناب حافظ شیرازی رحمت الله علیه
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید