در میان هلهله ؛ سوز و نوا گم می شود
زیر ضرب تازیانه ناله ها گم می شود
.
بس که بازی می کند زنجیرها با گردنم
در گلویم گریه های بی صدا گم می شود
.
در دل شب بارها آمد نمازم را شکست
در میان قهقهه صوت دعا گم می شود
.
چهارچوب پیکرم بشکسته و لاغر شدم
وقت سجده پیکرم زیر عبا گم می شود
.
تازه فهمیدم چرا در وقت سیلی خوردنش
راه مادر در میان کوچه ها گم می شود
.
بین تاریکی شب چون ضربه خوردم آگهم
آه در سینه به ضرب بی هوا گم می شود
.
لا به لای پنجه هایش مشتی از موی سرم
بین این تصویر ها دیگر حیا گم می شود
.
از یهودی ضربه خورده خوب می داند چرا ؟
گوشوارِ بچه ها در کربلا گم می شود
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید