در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی
***
در گوشه ای شکسته ز آوار بی کسی
تنها اسیر و خسته و بی آشنا منم
.
یلدا ترین شبی که فلک قسمتم نمود
در این سیاه چاله پر از ابتلا منم
.
باب الحوائج ، در کنج زندان
با ناله گفتا ، در دادن جان
.
خلّصنی یا رب ، خلّصنی یا رب
.
با خشت های سنگی و با میله های خویش
زندان به حال و روز دلم گریه می کند
.
خون می چکد ز حلقه و می سوزد از تنم
زنجیر هم به سوز دلم گریه می کند
.
تبعید و غربت ، کرده چه پیرم
راضی شدم در ، زندان بمیرم
.
خلّصنی یا رب ، خلّصنی یا رب
.
چشمم به میله های قفس خو گرفته است
کی می شود که خنده به روی رضا زنم ؟
.
کو دخترم که باز و بخندد برابرم ؟
کو قوتی که شانه به روی رضت زنم ؟
.
در دیدن من ، آید شبانه
سندی شاهک ، با تازیانه
.
خلّصنی یا رب ، خلّصنی یا رب
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید