رود از راز و نیاز تو حکایت می کرد
نور را عمق نگاه تو هدایت می کرد
.
ماه اگر ـ ذکر به لب ـ گِرد زمین می چرخید
صورت ماهِ تو را داشت زیارت می کرد
.
دهمین بار هوالحق متجلی شده بود
چارمین بار علی بود امامت می کرد
.
درد را نسخه ی خال تو شفا می بخشید
عاشقان را دل نرم تو شفاعت می کرد
.
” و بِکُم عَـلَّمَنا الله ” تو می خواندی و … آه !
آه از آن شهر که بی قبله عبادت می کرد
.
جامعه قافیه ات را که به خود باخته بود
” طلب از گمشدگان لب دریا می کرد “
.
متوکل به تماشای شرابت آورد
به دل مست تو از بس که حسادت می کرد
.
و نفهمید که مستی اثری بود که داشت
با طلوع تو به هر ذره سرایت می کرد
.
” از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر “
وقتی از پنجره ی شعر صدایت می کرد
.
کوه هر صبح به صبر تو سلامی می داد
ماه هر شب به رخت عرض ارادت می کرد
.
ری پُر از عطر سخن های تو می شد وقتی
حضرت عبدالعظیم از تو روایت می کرد
.
شاه بخشنده ! نرو ، بی تو گدایان چه کنند ؟
سامرا داشت به دستان تو عادت می کرد
.
.
.
قاسم صرافان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید