روی خاک افتاده بودم ، نردبان می خواستم
***
روی خاک افتاده بودم ، نردبان می خواستم
هم زمین می خواستم هم آسمان می خواستم
.
گاه در افلاک و گاهی نیز در اعماق خاک
این دو را یک عمر یک خط در میان می خواستم
.
اشهد ان علی تا گفت در گوشم پدر
گریه کردم ، جای لالایی اذان می خواستم
.
بر زمین می خوردم و با یا علی پا می شدم
لحظه ی برخاستن از او توان می خواستم
آن یتیم کوفی ام که از زمان کودکی
از سر این سفره تنها آب و نان می خواستم
.
عشق او از هر دو عالم بی نیازم کرد و حیف
آنچه را خود داشتم از دیگران می خواستم
.
خوش به حال من که از آغاز شعر و شاعری
از زلال اشک او طبع روان می خواستم
.
پر توقع نیستم اما نمی دانم چرا
برترین گنج خدا را در جهان می خواستم
.
شک ندارم حاصلی غیر از پشیمانی نداشت
هر که را غیر از امیرمومنان می خواستم
.
.
.
احمد علوی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید