سهراب مُرد و دیده پُر از نم نکرد او
***
سهراب مُرد و دیده پُر از نم نکرد او
جان داد و التماس به رستم نکرد او
.
چاه دغل نکند و نیافتاد در دروغ
حیله نساخت خدعه فراهم نکرد او
.
خون خورد و برق خنجر تزویر دید و باز
لختی از اعتماد خودش کم نکرد او
.
شاعر ! دمی که طبع تو از خون و دشنه گفت
آخر چگونه یاد محرّم نکرد او ؟
.
یادت چگونه نامد از پور مرتضی ؟
آن دم که سر به پای سنان خم نکرد او
.
شاعر نمی شود به خدا هر که در خیال –
خود را کنار دوست مجسّم نکرد او
.
شاعر نمی شود اگر آشفته نیمه شب –
نظمی برای یار منظّم نکرد او
.
یاد آر از آن شبی که در آن خیمه خلق را
یک دم برای ماندن مُلزم نکرد او
.
از پا فتاده بود ولی دست خویش را
هرگز به سوی عالم و آدم نکرد او
.
قربان آن سری که چو بر بام نیزه شد
حتی هلال ابرو درهم نکرد او
.
خندید و رفت سر به سر نیزه ها گذاشت
لب تشنه ماند و میل به زمزم نکرد او
.
خورد و نخورد خنجر کین را و غصّه را
غم را به این حماسه مُدغم نکرد او
.
شاعر بگو از آنکه در آماج تیرها
جان را بر اعتقاد مقدّم نکرد او
.
زان کشته ای بگو که به جز نیزه و تنور
بر راز خویش کس را مَحرم نکرد او
.
آنکس که سر برید ز یحیی به هیچ روی
خنجر دریغ از عیسی مریم نکرد او
.
آن کو عبای خامس آل عبا درید
قطعِ طمع ز خاتمِ خاتم نکرد او
.
آن که شکافت فرق علی را به سجده ، رحم –
– بر مُسلم آه قدر مسلّم نکرد او
.
شد سدّ راه سبط رسول مسدّد او
شرم از رخ پیمبر اکرم نکرد او ؟
.
آن سایه ای که بر تن خورشید می نشست
اندیشه از عذاب جهنّم نکرد او ؟
.
صاف از پل صراط می افتد به چاه ویل
چون رشته ی ولایت محکم نکرد او
.
.
.
شاعر : محمدرضا طهماسبی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید