طبع خشکیده را حیات ببخش همه ی شهر را غزلخوان کن
***
طبع خشکیده را حیات ببخش همه ی شهر را غزلخوان کن
خیر مقدم ؛ خوش آمدی ای عشق ! عاشقی را دوباره بنیان کن
.
همه ی چشم ها به چشم تو و دامن غرق نور آمنه است
چشم وا کن عزیز عبدالله مادرت را به غمزه مهمان کن
.
همه دم ای موحد آگاه می چکد از لب تو بسم الله
بنشین و به ریش کفر بخند خواب هر خسرو را پریشان کن
.
نه فقط اینکه طاق کسری را همه ی شهر را به لرزه درآر
نظری سوی هرچه کنگره کن هرچه آتشکده ست ویران کن
.
جاهلیت امان مان را برد سیل ظلم و خرافه راه افتاد
کشتی ات را نشان بده ای نوح و دوباره مهار طوفان کن
.
آی موسای بی عصای ما باز هم ساحران همه جمع اند
معجزات نهفته ی خود را از دل آیه ها نمایان کن
.
داده بودند این بشارت را که مسیحی ز راه می آید
از غم و غصه ها فلج شده ایم درد ما را بیا و درمان کن
.
علت خلق هر غزلواره ! ای رسول میان گهواره !
” أسلموا ” را بخوان به لهجه ی خود همه ی شهر را مسلمان کن
.
برکت از نگاه تو جاری لب ما تشنه ی ترحّم تو
لطف کن ای پیمبر رحمت سفره ی خلق را پر از نان کن
.
تو همانی که برگزیده شدی بعد یک اربعین رسیده شدی
دست داری در عالم خلقت ولی از چشم شور کتمان کن
.
عَجَزَ الواصِفونَ عَنْ صِفَتِکْ ما عَرَفْناکَ حَقَّ مَعرِفَتِک
تا به سجده مرا نیفکندی قدر خود را به جبر پنهان کن
.
تو نه تنها مرا ” ولی ” هستی تو نبی مَعَ العَلی هستی
یا علی را همیشه پیوست آیه های نجیب قرآن کن
.
به صلاح است اگر اجازه بده تا عجم سهم خویش را ببرد
رحمت واسعه ! قنوت بگیر ” روزبه “را ” جناب سلمان ” کن
.
چند فصلی ست خشکسالی ها کار داده ست دستمان آقا
چشمه ی چشممان ندارد اشک جان زهرا دعای باران کن
.
به دعایی فقط بسنده نکن برو بر منبر و نصیحت کن
ما همه تشنگان موعظه ایم لذت فیض را دو چندان کن
.
از زمانی که باخبر گشتم سر به زیر تو سربلند شده
آمدم تا اسیر تو باشم مور دربار را سلیمان کن
.
.
.
علیرضا خاکساری
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید