علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
***
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
.
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را
.
مگر ای سحاب رحمت تو بباری اَرنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
.
برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
.
به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا
.
به جز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
.
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند که به سر برد وفا را
.
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
.
به دو چشم خون فشانم هله اِی نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
.
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را
.
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
.
چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را
.
” همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنایی بنوازد آشنا را “
.
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
.
.
.
سید محمدحسین بهجت تبریزی – شهریار
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید