قبول کن که شبیه حصیر افتادی
****
قبول کن که شبیه حصیر افتادی
قبول کن ته گودال گیر افتادی
مخواه تا که سر من به گریه بند شود
.
بگو چه کار کنم آب را صدا نزنی
بگو چه کار کنم تا که دست و پا نزنی
.
بگو چه کار کنم از تو دست بردارند
برای پیکر تو یک لباس بگذارند
.
میان گریه ی من این سنان چه می خندد
دهان باز تو را نیزه دار می بندد
.
آهای شمر عبا را کسی ربود برو
بیا النگوی من را بگیر و زود برو
.
برای غارت پیراهنت بمیرم من
چرا لباس ندارد تنت بمیرم من
قرار نبود بیفتی و من نگاه کنم
و یا که گریه به کوپال ذوالجناح کنم
.
مگر نبود مسلمان که این چنین زده اند
بلند مرتبه شاهِ مرا زمین زده اند
.
.
.
علی اکبر لطیفیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید