نذر خیمه
sli 18

از دم صبح مانده در خیمه

***

از دم صبح مانده در خیمه

در سرش داشت شور جنگیدن

هی عمویش شهید می آورد
کار او هم فقط شده دیدن

.

یک به یک مردها شهید شدند

نوجوان های قافله رفتند

سرو قامت رشید رفتند و

روی دست حسین برگشتند

.

از دم صبح گرم دیدن بود
کودکانه چه فکرها که نکرد

هی تلنگر به نفس خود می زد

که برو یا علی بگو ای مرد

.
بین خیمه نشسته بود اما

پا شد و گرم راه رفتن شد

فکر می کرد با خودش کودک
مصلحت نیست رفتنم لابد

.

به خودش زد نهیب که بس کن

پدرت بود شیر جنگ جمل
نوه ی مرتضی و فاطمه ای

مرگ پیش برادرت چه عسل

.

در همین حال بود یک دفعه
شیون مادری به گوش آمد

از پر خیمه روی دست عمو

دید شش ماهه دست و پا می زد

.
پر خون شد محاسن ارباب

از گلوی علی خضاب گرفت

ظاهرا یک سه شعبه با اخمش
خنده را از رخ رباب گرفت

.

در دلش شاکی از خودش بود و

در سرش داشت شور جنگیدن
هی عمویش شهید می آورد

کار او هم فقط شده دیدن

.

دیگر اما رسید وقت وداع
حال خوبی نداشت در دل زار

و عمو رفت و ماند عبدالله

آسمان گشت بر سرش آوار

.
دست در دست عمه عبدالله

در کنارش کشان کشان می رفت

هر دو تا سمت خیمه می رفتند
شاکی از هفت آسمان می رفت

.

هی صدا می رسید از میدان

چه صداهای ناخوش احوالی
در همان خیمه گوشه ای کز کرد

شاکی از دست بی پر و بالی

.

هی صدا می رسید از میدان
در وجودش چه انقلابی بود

این صداهای نیزه و شمشیر

در وجودش عجب عذابی بود

.
کودکانه خدا خدا می کرد

ثانیه ثانیه زمان می رفت

دل او بود بین میدان و

هق هقش تا به آسمان می رفت

.

هی صدا می رسید از میدان
عمر سعد گفت با همه چیز

شده با سنگ و جوب ها بزنید

.

داشت دیگر براش بد می شد
طفل شش ماهه رفته اما او

نتوانسته بود جانش را

مثل قاسم کند فدای عمو

.
هی صدا می رسید از میدان

زخم زد هر که داشت کینه ی او

گفت فرمانده ؛ حرمله حالا
با سه شعبه بزن به سینه ی او

.

هی صدا می رسید از میدان

عمه گریان از این شنیدن شد
پرده خیمه را کنار زد و

خوب از خیمه گرم دیدن شد

.

صد نفر مرد جنگ با نیزه
صد نفر مرد جنگ هم با تیر

عده ای پیرمرد هم با سنگ

صد نفر آمدند با شمشیر

.
هر کسی هر چه داشت می آورد

ضربه ی خویش را سپس می زد
و حسین غریبِ بی عباس

در غریبی نفس نفس می زد

.

 تا که این صحنه را به چشمش دید
گفت دیگر حرام شد ماندن

عمه من می روم خدا حافظ 

داد میزد فقط انا ابن حسن 

.
می دوید و خودش رجز می خواند

تن من جان من فدای حسین 

گرچه سنم کم است حیدریم
دین و ایمان من فدای حسین

.

به عمویش رسید در میدان 

او خودش زیر ضربه ها می رفت

تا عمویش نبیند آسیبی 

زیر شمشیر و نیزه ها می رفت 

.

دشمن آنجا کشید شمشیری 
او سپر شد برای جسم حسین 

یادگار حسن رجز می خواند

 سرو دستم فدای جسم حسین 

.
استخوانش شکست با شمشیر 

ناله ی وای مادرم پیچید 

پسر مجتبی است مادری است 
بدنش مثل بید می لرزید

.

خون او بی حساب و حد می رفت 

بی رمق روسفید شد آخر 
شیر بچه به آرزوش رسید 

مرد بود و شهید شد آخر 

.

شمر آمد پرید در گودال 
تن این طفل را کنار انداخت 

به روی سینه ی حسین نشست

دست در گیسوی شکار انداخت

.
سر او را چه ناشیانه برید

  داشت میدید مادرش هر چند
خنجرش کند بود آخر سر 

پا به سینه گذاشت سر را

.

.

.

دریافت فایل صوتی

برای حمایت از خیمه کلیک کنید

محبوب‌ترین ها

indian desi xx good porn vidoes bokeb barat selingkuh hot desi sex clip wwwbadjojo sexof india 18sxx Melayu
www teen sex video download bfxxxporn.net original marathi sex beeg.indian xxxonlydesi.com xxxvideose