قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
***
قلم به دست گرفتم دوباره بنویسم
.
حروف شمسی خود با ستاره بنویسم
توان گرفته ام از یک عصاره بنویسم
.
عصاره ای که زمین و زمان به نامش بود
به طور قطع و یقین ، عرش ، مست جامش بود
.
در آن زمان که بشر محو بت پرستی بود
تمام فرصتشان صرف عیش و مستی بود
.
بقای نسل به تدریج رو به پستی بود
بنای بتکده ها حُکم چیره دستی بود
یکی رسید که توحید ، کوله بارش بود
” بگو خداست احد ” این فقط شعارش بود
.
به گوش باش خداوندگار گمراهی
رسیده است سحر در پسِ شب واهی
.
وزیده است نسیم خوش سحرگاهی
به سوی چاه عدم تا ابد بشو راهی
.
خبر رسیده که موسی به نیل آمده است
بزن کنار دوباره خلیل آمده است
.
خدا به خلقت زیبای خود نمک پاشید
به خلق جاذبه ی روی عشق می نازید
.
خجالت از نَفَس سرد ماه می بارید
به پشت ابر تکامل روانه شد خورشید
.
خدا به چهره ی او دین راستین می گفت
به آفرینش خود ، باز آفرین می گفت
.
به سردی نفس آدمی حرارت داد
زمین خشک هوس باز را طراوت داد
.
به ذات گمشده ی عاشقی کرامت داد
به مادّیّت این خاک ، معنویّت داد
.
برای کسب شرابش زمین سبو می شد
جهان به یُمن قدم هاش زیر و رو می شد
.
دو دست آمنه امشب ستاره باران بود
به دور مهد نگاهش نگاه جانان بود
.
شکست خورده ی این روزگار ، شیطان بود
و جبرییل ز عرش خدا رجزخوان بود :
.
دوباره بر همه حجّت ، تمام خواهد شد
چرا که حضرت احمد ، امام خواهد شد
.
.
.
حمید رمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید