ماه از برکت نور تو جلا می گیرد
***
ماه از برکت نور تو جلا می گیرد
عرش از یمن قدم هات صفا می گیرد
.
چه شلوغ است مسیر تو همه منتظرند
جبرئیل آمده در راه تو جا می گیرد
.
یک نفر نیست در این شهر که بیمار تو نیست
تو چه کردی که دوا از تو دوا می گیرد
.
تو دلیل همه ی معجزه هایی بانو
ساکن طور ،ز دست تو عصا می گیرد
.
تو همان فاطمه ی امّ ابیهایی که
فضّه از خاک قدم هاش ، طلا می گیرد
.
صاحب باطنی پنجره فولاد تویی
دست به دامان رضا از تو شفا می گیرد
.
بی سبب نیست شما جلوه ی اسرار شدی
اولین فاطمه هستی که حرم دار شدی
.
همچو پروانه ای و در طلب سوختنی
می شود گفت شما یک تنه یک پنج تنی
.
ما چرا دست گدایی به غریبه ببریم
با شما هموطن هستیم ، غریب وطنی !
.
می شود بی تو امور شدنی ، ناشدنی
می شود با تو همه ناشدنی ها ، شدنی
.
چون نگینی که به انگشتری زینت داده
کلّ این خاک رکاب و تو عقیق یمنی
.
بی سبب دست به خیری نشده شهره ی تو
سفره های تو شبیه اند به خوان حسنی
.
غم مخور لحظه ی آخر که برادر داری
دست و پا می کند انگار برایت کفنی
.
قسمت این بود که قم صاحب دریا بشود
این حرم هم حرم حضرت زهرا بشود
.
خوب شد این دم آخر گره ی کار نخورد
خوب شد کار تو به مردم بی عار نخورد
.
خوب شد میخ به پیراهن تو گیر نکرد
گل بی خار به گلبرگ شما خار نخورد
.
گرچه پشت در این خانه شلوغ است ولی
بی هوا معجر تو به در و دیوار نخورد
.
خوب شد دور و بر تو همه از سادات اند
چشم ناپاک به این قافله یک بار نخورد
.
بد به دل راه نده شأن تو را می دانیم
اصلا اینجا که مسیرت سر بازار نخورد
.
دم دروازه در آن فاصله بلوا که نشد
بین بازار النگوی تو پیدا که نشد …
.
.
.
یاسین قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید