نباشد شوکتی غیر از شکوه کبریا اینجا
که در صبح ازل ایجاد شد قالوا بلی اینجا
.
بنه پیشانی تسلیم بر خاک آسمانی شو
که طاعت پله ها دارد به سوی کبریا اینجا
.
خداوند است و می دانیم ان الله قد شاء
ندارد بنده دیگر رخصت چون و چرا اینجا
.
در این دشت بهار آباد لباس شکر بر تن کن
که گل از تار و پود جلوه می پوشد ردا اینجا
.
تحیرّ صد زبان حرف از بلاغت زیر لب دارد
سخن ها گفت با آهنگ خاموشی صدا اینجا
.
در این منزل طلب درها به رویت باز می سازد
ندارد غیر مشتاقی کلیدی مدعا اینجا
.
اگر از روشنای ذکر یا فاطر بپرسندت
بگو سبحانک یا رب لا علم لنا اینجا
.
شفا از او تمنا کن که جز شرح اشاراتش
ندارد هیچ قانونی براهین شفا اینجا
.
بگو اوصاف آن بانو که معنی بی قرار اوست
سر از پا واژه نشناسد به هنگام ثنا اینجا
.
همان بانو که ساق عرش باشد تکیه گاه او
ندارد مخملِ خوابی به غیر بوریا اینجا
.
همان بانو که در وقت عروسی پیرهن بخشد
همان بانو که سرشار است از او هل اتی اینجا
.
همان بانو که دست از جان بشوید تا به دست آرد
وفا تا پای جان در راه جان مرتضی اینجا
.
همان بانوی عرشی که مدرس شد امامان را
به الهامات خط مصحفش از ماورا اینجا
.
همان مصحف ، که از خط مرکب کوثرش نوشد
هزاران خضرِ معنی جرعه ی آب بقا اینجا
.
زمین و آسمان را بر سر این سفره مهمان کن
که با دستان خود کرده است گندم آسیا اینجا
.
ندارد قنبر از دینار و درهم آرزو در دل
ندارد فضه در قلبش تمنای طلا اینجا
.
کلیم اینجاست ، شیث اینجاست ابراهیم و هود اینجا
مسیح اینجاست نوح اینجاست ختم الانبیا اینجا
.
چه درگاهی که می یابند در آن اسم اعظم را
سلیمان نبی با آصف بن برخیا اینجا
.
چه بزمی زینبین اینجا ، حسن اینجا حسین اینجا
نبی اینجا ، علی اینجا ، همه اهل کسا اینجا
.
به غیر کربلا که خود شب جمعه ست مهمانش
نجف ، مکه ، مدینه ، کاظمین و سامرا اینجا
.
چه غوغایی ست در محشر ؛ شفاعت می کند مادر
یکایک عاشقان را فاطمه گوید بیا اینجا
.
چه اندوهی از این بالاتر ای شاعر
که در شعرت نگفتی از غم و اندوه او یک بیت در اینجا
.
چه اندوهی پدید آمد ز هجر مصطفی اینجا
که زهرا ناله زد پیش غریب و آشنا اینجا
.
چه خوش دادند اجر مصطفی را با وفات او
چه خوش کردند حق اهل بیتش را ادا اینجا
.
خدایا دختر پیغمبر ما را چه پیش آمد ؟
که با عجل وفاتی از تو می خواهد شفا اینجا
.
چرا پهلو گرفته پشت در آن عرش پیمایی
که پهلو می زند نامش به عرش کبریا اینجا
.
زبان خاموش دار از شرح تلخ ماجرا گفتن
که آتش زد به قلب پاک ختم الانبیا اینجا
.
شبی در خواب با شهر مدینه این چنین گفتم
بگو تا کی بماند قبر او پنهان ز ما اینجا
.
نمی دانم کجای این مدینه این قدر دانم
که یا اینجاست یا اینجاست یا اینجاست یا اینجا
.
شب است و بوسه بر خاک بقیع آرامش جان است
دلم دارد ولی حال و هوای کربلا اینجا
.
بیا بال سفر وا کن حرم آغوش وا کرده
بیا تا قبر شش گوشه بیا پایین پا اینجا
.
شب جمعه مصیبت از علی اکبر نمی خوانند
که زهرا ناله ها دارد در این صحن و سرا اینجا
.
من از آن بانوی پیدا و پنهان عذر می خواهم
که در شعرم ردیف آورده ام قافیه را اینجا
.
تفاوت از زمین تا آسمان با آفتاب اوست
ببین با بال شوقش ذره پر زد تا کجا اینجا
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید