نیست دردی کشنده تر ز فراق
***
نیست دردی کشنده تر ز فراق
استخوان آب می کند مرفاق
.
غم دوری تو مصیبت شد
شده ام با همه به جز تو عیاق
.
عمری از دیدن تو محرومم
گله از چه ؟ ندارم استحقاق
.
از گناه زیاد خسته شدم
شده پرونده ام پر از اوراق
.
اشک چشم مرا دو چندان کن
چون که محتاج گریه اند عشاق
اِکْفِیانى غریب و تنهایم
وَانْصُرانى شدم به تو مشتاق
.
میهمان کن مرا به خیمه ی خود
جان اگر ماند می کنم انفاق
.
دل به دل راه دارد آقا جان
دل به هم بسته ایم بی اغراق
.
نمک روضه ی مرا بفرست
روزی ام دست توست یا رزاق
.
سحری رو به روی شش گوشه
دست من را بگیر بین رواق
.
ای ضریح حسین دلتنگم
برسان ناله ی مرا به عراق
.
فاطمه دست از علی نکشید
به زمین خورده بود با شلاق
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید