هر که را نیست سر دادن سر ، برگردد
***
هر که را نیست سر دادن سر ، برگردد
زانکه خورشید در این معرکه بی سر گردد
.
دست او مثل اباالفضل می افتد بر خاک
با حسین ابن علی ، هر که برادر گردد
.
زهر در قلزم اگر بود ، به جان می نوشید
مالک اینگونه فقط مالک اشتر گردد
.
زندگی کردن او ، در گرو مردن اوست
لاله پیوسته بر آن است که پرپر گردد
.
هر که را نیـست سر کشته شدن در دل شب
بی که حرفی بزند ، زود کبوتر گردد
.
ظهر فردا ، که زمین آرزوی مرگ کند
و زمان سعی نماید به عقب برگردد
.
ظهر فردا ، که ولایت دو سه آیینه شود
ظهر فردا که علی اکبر و اصغر گردد
.
ظهر فردا ، که دو خورشید بر آید به افق
و زمین روشنی اش چند برابر گردد
.
ظهر فردا ، که سر دوست دمد بر نیزه
ظهر فردا ، که جهان عرصه ی محشر گردد
.
هـر که را نیست سر کشته شدن ، در دل شب
بی که حرفی بزند برگردد ، برگردد
.
.
علیرضا اطلاقی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید