همیشه سفره اش وا بود با ما مهربانی کرد
***
همیشه سفره اش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
ز خلق اندازه ی ریگ بیابان بی وفایی دید
ولی اندازه ی آغوش دریا مهربانی کرد
.
نگاهش شرح نابی بود از ” الجار ثمّ الدار “
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
.
چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردی
که با دشنام گوی خویش حتی مهربانی کرد
.
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را ؟
چرا با مهربانی های او نامهربانی کرد ؟
.
” الا ای تیرهایی که پی تشییع می آیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید “
.
دل او می گرفت از آن همه زخم زبان هرگاه
نظر میکرد بر انگشترش : اَلعِزَهُ لِله
.
خجالت می کشد حتی زره زیر عبای او
از آن یاران ناهمراه ، آن یاران ناهمراه
.
مگر تاریخ غربت زا ! چه رخ داده ست در ساباط
که سجاده کشیده زیر پای خسته ی او آه
.
قیامش مستتر گشته ست در غم نامه ی صلحش
و صلحش می شناساند به مردم راه را از چاه
.
برای عده ای فرمانبری از او چه دشوار است
چنان اسلام بوسفیان پر از جبر و پر از اکراه
.
” الا ای تیرهایی که پی تشییع می آیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید “
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید