وقتی هستم زائرت آقا
انگار رو ابرا قدم میذارم
.
رو به روی ایوون طلاتم
دیگه تو دنیا غمی ندارم
.
شبیه یک کبوترم
رو گنبدت می پرم آقا
.
دست نوازش تو رو
حس می کنم رو سرم آقا
.
شنیدم که آغوشت آقا
به روی زائر همیشه بازه
.
گرفتارم به همه گفتم
که آقای من بنده نوازه
.
شبیه یک طفل یتیم
به آغوشت پناه آوردم
.
به اید بخشش تو
یه باری از گناه آوردم
.
بین کوچه داره با صورت
زمین می افته ضامن آهو
.
دستی بر سر دستی به پهلو
داره میادش با سر زانو
.
پنجه ی زهر
وجودشو گرفته و دل بی قراره
.
شبیه مار گزیده ها
می سوزه و آروم نداره
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید