چنان گذشت ز خون تو روزگار دنی
که خون گذشت ز ایوان خسرو مدنی
.
کجا رسید سرانجام آن لباس شریف
چه ها گذشت بر آن تن بدون پیرهنی
.
لباست از اثر تیر آنچنان ماند
که جای مانده ز هر کوک سوزنی ز زنی
.
غلام بیت گلوسوز ناصرالدینم
که همطراز ندیدم به شأن او سخنی
.
تو آن حسین غریبی که ظهر عاشورا
جهان مصالحه کردی به کهنه پیرهنی
.
.
.
محمد سهرابی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید