گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
***
گرچه میان مُلک رضا رعیتی بدم
اما هنوز خیره سوی عکس گنبدم
.
هجر حرم صدای مرا در می آورد
با چشم خیس ، پاره گریبانِ مشهدم
.
دیشب شکست بغض من و در تخیّلم …
در صحن جامعِ رضوی اش قدم زدم
.
با چشم خیس جامعه خواندم نفس نفس
رفتم به پای بوسی سلطان قدم قدم
.
وقتی نسیم ، روی سرم دست می کشید
شاید خودش رسید برای خوشامدم
.
ریزه خورِ رضایم و بیچاره می شوم …
یک دم خدا نکرده اگر که نخواهدم
.
با ذکر یا امام رضا کیف می کنم
هر صبح و شام بر صلواتش مقیّدم
.
در آرزوی خدمت و سلمانی اش شدن
در انتظار پیچشِ زلفی مجعدم
.
کفر است اگر که عشق رضا ، رافضی منم
دین گر که مهر و عشق رضا نیست ، مرتدم
.
آقاست آن قدر که می آید سه مرتبه
هر مرتبه به سوی خراسانش آمدم
.
هر بار پشت پنجره فولاد مانده ام
از شهر طوس کرب و بلا گشته مقصدم
.
یابن الشبیب خوانده ام و سال های سال
از غربت حسین پر از داغ بی حدم
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید