گریه بود اولین صدا ، آری ! روز اول که چشم وا کردیم
***
گریه بود اولین صدا ، آری ! روز اول که چشم وا کردیم
کشته ی اشک ! ما هم اسم تو را با همان اشک ها صدا کردیم
از همان شیرخوارگی مادر ، کاممان را به تربتت وا کرد
روضه ی شیرخوارگان رفتیم ، گریه بر طفل کربلا کردیم
.
داشت کم کم سه سالمان می شد ، چقدر یک سه ساله شیرین است
ناز کردیم و در دل بابا خودمان را چه خوب جا کردیم
.
سیزده ساله … اهل درد شدیم ، با تو بار آمدیم و مرد شدیم
تانک ها شاهدند ، فهمیدیم عهد را و به آن وفا کردیم
.
علیِ اکبرت به ما آموخت ، پای این عشقِ پاک ، باید سوخت
سوختیم و جوانی خود را پای عشق شما فدا کردیم
.
افتخار سیاه پوشی را ، از غلامِ سیاهتان داریم
این دل ، آن خاک تیره بود ، که بعد ، با نگاه شما طلا کردیم
.
هر کجا بوی سیب می آید ، حتماً اسم ” حبیب ” می آید
پیر گشتیم ، خسته اما نه ، سر پیری ببین چه ها کردیم
.
سر پیری ، پیاله نوش شدیم ، در حرم ها علم به دوش شدیم
از جوانها جوان تریم حسین ! با غمت شورها به پا کردیم …
.
تا که دیدیم ربنایت را زیر باران تیرها خواندی
در حضورت نمازِ بی دردِ همه ی عمر را قضا کردیم
.
هر زمان بی قرار یار شدیم ، زار از زخم انتظار شدیم
کمی از تربت تو بوییدیم ، دردمان را کمی دوا کردیم
.
.
.
قاسم صرافان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید