سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
****
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها
اسکتوا گفت و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها
.
سال ها پیش در این شهر بزرگى مى کرد
آه دیگر خبری نیست از آن عزت ها
.
بین این شهر بنا بود که مهمان باشد
اُف بر این رسم پذیرایى و این دعوت ها
.
شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شکند حُرمت ها
.
دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِ پا ساعت ها
.
لااقل کاش اباالفضل برایش می ماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها
.
خارجى زاده که گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها
.
داشت مانند علی خطبه ی غرّا می خواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها
.
دست بر شانه ی طفلان حرم می گیرد
آنکه خم بود به پایش همه ی قامت ها
.
می دوَد تا که کسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها
.
شد قبول اُمّ حبیبه ! همه نذرى هایش
خانمش آمده در کوفه پس از مدت ها
.
اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت ها
روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها
.
سَر که افتاد زمین زود برَش داشت رباب
چون دگر گیر نمى آمد از این فرصت ها
.
.
.
گروه شعری یا مظلوم
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید