ای خدا منتظر اشک شب و حال دعایت
***
ای خدا منتظر اشک شب و حال دعایت
وحی ساعد شده جاری ز لب روح فزایت
.
تا صف حشر بقیع دل ما صحن و سرایت
شهریاران جهان خاک سر کوی گدایت
.
تو چراغ دل نورانی مصباح هدایی
ولی الله پیام آور خون شهدایی
.
تو همان عبد خدایی که عبادت به تو نازد
سید اهل دعایی سیادت به تو نازد
.
شرف و غیرت و ایثار و سعادت به تو نازد
یوسف فاطمه از صبح ولادت به تو نازد
.
تو طواف و حرم و مروه و سعی ای و صفایی
پسر خون خدا خون خدا خون خدایی
.
تو به گلخانه ی دین روحی و ریحان حسینی
با خط و خال و رخت نوری و فرقان حسینی
.
تو همه ی سوره ی حمد استی و قرآن حسینی
پای تا سر همه جان استی و جانان حسینی
.
یوسف یوسف زهرایی و یوسف شده ماتت
از خدا و علی و آل محمد صلواتت
.
ناقه ات رفرف معراج و تو پیغمبر اکرم
صلواتت ز خداوند و رسولان مکرم
.
بنده ات خوانم یا این که خداوند مجسم
چه بیارم به ثنایت چه بخوانم چه بگویم
.
چارده آینه ی حسن الهی ست جمالت
گل لبخند حسین بن علی باد حلالت
.
تو خطیبی و همه ملک خدا مسجد شامت
ملک و جن و بشر یکسره خوانند امامت
.
دشمن و دوست شده شیفته و محو کلامت
از لب خشک حسین ابن علی باد سلامت
.
تو حسین دگر پنج تن آل عبایی
فاتح شامی و پیغامبر کرب و بلایی
.
تو علی هستی و مانند علی شیر خدایی
تو به صد سلسله در سلسله ها راهنمایی
.
دست بسته ز همه خلق جهان عقده گشایی
تو علی یا که حسین دگر کرب و بلایی
.
بر سر نیزه سر یوسف زهرا به تو نازد
پیش پیش اسرا زینب کبری به تو نازد
.
گو ببارد به بدن سنگ جفا از لب بامت
دست بسته ببرد خصم ستمکار به شامت
.
نکند هیچ کس ای قبله ی اسلام سلامت
به خدا کم نشود ذره ای از قدر و مقامت
.
تو قیامی تو سجودی تو صلاتی تو صیامی
تو امامی تو امامی تو امامی تو امامی
.
اشک از دیده روان ناله به دل شعله به جانت
سر پاک شهدا بر سر نی اشک فشانت
.
پیش رو خولی کافر دو طرف شمر و سنانت
به تنت سلسله بر داغ جگر زخم زبانت
.
که گمان داشت که آرند سوی شام خرابت
ببرند ای پسر فاطمه در بزم شرابت
.
ظلم بر عترت پیغمبر و قرآن به چه جرمی
سر خورشید سر نیزه درخشان به چه جرمی
.
خنده ی قهقهه بر گریه ی مهمان به چه جرمی
رقص دور سر سالار شهیدان به چه جرمی
.
چقدر زخم زبان در ملأ عام شنیدی
عوض عرض سلام از همه دشنام شنیدی
.
باغبانا ز چه پامال خزان شد چمن تو
جگر سلسله ها سوخته بر زخم تن تو
.
وسعت ملک الهی شده بیت الحزن تو
گریه بر پیکر پاک تو کند پیرهن تو
.
تو که خود جان جهان استی و بر جامعه یاری
از چه اینقدر به تن زخم غل جامعه داری
.
ای همه عالم ایجاد بیابان بقیعت
دل آتش زده ی شیعه گلستان بقیعت
.
اشک تنهایی مهدی شده باران بقیعت
جگر سوختگان شمع شبستان بقیعت
.
چه شود نیمه شبی در حرمت اشک ببارم
صورت خویش به دیوار بقیعت بگذارم
.
تو که در چشم حسین ابن علی ماه تمامی
تو که بر اهل زمین خلق سماوات امامی
.
تو که هم فرش نشین استی و هم عرش مقامی
به چه تقصیر چراغ شب ویرانه ی شامی
.
پر زند مرغ دل خسته ی ” میثم ” به سراغت
گه به ویرانه گهی تربت بی شمع و چراغت
.
.
.
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید