به میدان می فرستد مادری شیر شجاعش را
به جا آورده باشد بلکه تکلیف دفاعش را
.
وداع کربلا را بعد از این حس می کند بهتر
به خاطر بسپُرد چون لحظه ی سخت وداعش را
.
حضیضِ خاک را آسان رها کرده ست تا فردا
به آسانی به دست آرد شکوهِ ارتفاعش را
.
از ایران می رود با سر به سمت سوریه چون که
— فقط در زینبیّه می خَرند از او ، متاعش را
.
برای این که تنهاییِ زینب ، کم به چشم آید
عـجب معطوف خود کرده حواس اجتماعش را
.
شبیه بعضی از ” هم رزم ها ” تقدیر او این است
که بر عهده بگیـرد ” ترکشی ” قطع نخاعش را
.
طواف کعبه ای را می کنم مِنْ بعد در عالَم
که پُر کردند از خیل شهیدانش ، شُعاعش را
.
چنان با هروله دور تو می گردیم ” یا زینب ”
که صوفی هم بَرَد از یاد خود رقصِ سماعش را
.
بزن بر سینه ی ما تیر و دست از این حرم بردار
که چون جان دوست می داریم ما مردم بُقاعش را
.
سیاهی لشکرِ این ارتش سرسخت شد ” سائل ”
مگر ثابت کند از زینبیّون ، اِتّباعـش را
برای حمایت از خیمه کلیک کنید