دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت
****
دوری از آغوش تو جز دردسر چیزی نداشت
جاده ی بی عشق تو غیر از خطر چیزی نداشت
لذت عصیان گذشت و ذلت آن مانده است
معصیت جز بار حسرت بیشتر چیزی نداشت
.
آخر دست طلب از این و آن تحقیر بود
رو به خلق انداختن غیر از ضرر چیزی نداشت
.
من همانم که تمام روز عصیان کرده است
آنکه در پرونده اش وقت سحر چیزی نداشت
.
چشم هایم پر ولیکن کوله بارم خالی است
بنده ات غیر از همین چشمان تر چیزی نداشت
.
دست در دست کمان برد و نفس را حبس کرد
نانجیب انگار جز تیر سه پر چیزی نداشت
.
گریه اش تنها برای چند قطره آب بود
ورنه بحر جنگجویی این پسر چیزی نداشت
.
.
.
محمود یوسفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید