اشعار آیینی خیمه...
دردی که گلستان مرا ریخته بر هم

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم

اطلاعات بیشتر
تاریخ انتشار 29 شهریور 1402
صاحب اثر

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم

متن شعر

دردی که گلستان مرا ریخته بر هم
آسایش دوران مرا ریخته بر هم
.
هجران رخ یوسف زهراست که این طور
آبادی کنعان مرا ریخته بر هم
.
بیچارگی و درد فراقی که چشیدم
یک عمر ، گریبان مرا ریخته بر هم
.
دلگرمی من چشم ترم بود، گناهم
دلگرمی چشمان مرا ریخته بر هم
.
خسته شدم از این همه تاریکی نفسم
آن قدر که بنیان مرا ریخته بر هم
.
در هم شده نان همه با هم ، چقدر حیف
این فاجعه ایمان مرا ریخته بر هم
.
مدیون گل فاطمه هستم که دعایش
پرونده ی عصیان مرا ریخته بر هم
.
داغ غم جانسوز علی و غم زهرا
آرامش مژگان مرا ریخته بر هم
.
فرمود علی فاطمه جان ، حوریه ی من
اوضاع تو ارکان مرا ریخته بر هم
.
لعنت به کسی که وسط کوچه تو را زد
نامرد چه قرآن مرا ریخته بر هم
.
.
.

آثار دیگر

برچسب ها

نظرات

دیدگاهتان را بنویسید!

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *