درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
***
درد بفرست که ترجیح به درمان بدهم
تا که تسکین به دل زار و پریشان بدهم
.
دور ماندم ز امام و سر من رفت کلاه
حقم این است از این فاصله تاوان بدهم
.
سال ها منتظرم ماند به سویش بروم
کِی شود خاتمه بر این همه هجران بدهم ؟!
.
کاش اشک بصرم باز مرا یار شود
تا جلایی به دلِ خسته ز عصیان بدهم
.
نکند قسمت من نیست کنارش بودن
چقدر وعده بر این دیده ی گریان بدهم ؟!
.
چه کنم ؟! آخر شعبان شد و من غرقِ گناه
ترسم این است که قبل از رمضان ، جان بدهم
.
بی پناهم ، نجفم را بده تا که بروم …
تکیه بر گوشه ای از نرده ی ایوان بدهم
.
مرغِ روحم به سوی کرب و بلا پر زده باز
تا سلامی به سوی شاه شهیدان بدهم
.
کاش می شد بدهم زندگی ام را ، عوضش
جرعه ای آب بر آن حضرت عطشان بدهم
.
کاش می شد که چنان حر و حبیب و عابس
سر خود را به دفاع از سرِ جانان بدهم
.
.
.
شاعر : محمدجواد شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید