سَم اثر کرد و تو را عاقبت از پا انداخت
آتش رفتن تو شعله به دل ها انداخت
.
رحلتت نظم زمین را نه فقط بر هم ریخت
رفتنت زلزله در عرش معلّی انداخت
.
فاطمه بودی و آداب عروجت بانو
همه را یاد غم حضرت زهرا انداخت
.
ظاهراً زهر تن مثل گلش را سوزاند
باطناً دوریت از پا پدرت را انداخت
.
گفت: ” أبوها بِفداها “پدرت ، چون او را
روی تو یاد رخ أُمّ ابیها انداخت
.
آن که با نیّت آتش زدن در آمد
کشتن فاطمه ها را به جهان ، جا انداخت
.
بشکند پنجه ی آن رذل سیه دل که ز خشم
چنگ بر صورت انسیّه ی حورا انداخت
.
کرد قم مقدم پر فیض تو را گلباران
شام اگر سنگ سوی زینب کبری انداخت
.
.
.
محمد قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید