آسمان ؛ باز پر قمر شده است
شب اندوهمان سحر شده است
.
به همه سائلان نظر شده است
چون که اربابمان پدر شده است
.
آمد از راه قرص ماه حسین
دومین حیدر سپاه حسین
.
خلق و خویش پیمبرى دیگر
على اکبر نه ، حیدرى دیگر
.
پهلوان دلاورى دیگر
تو بگو شیر لشکرى دیگر
.
هست پیغمبرى سراپایش
به عمو رفته قد و بالایش
.
چهره اش ماه آسمان حرم
سایه اش قوت زنان حرم
..
حنجرش گرمى اذان حرم
چشم بد دور از جوان حرم
.
مثل عباس سایه ی سرهاست
سرپناه تمام خواهرهاست
.
آمد از هر نظر على باشد
از همه بیشتر على باشد
.
باز هم یک نفر على باشد
چقدر این پسر على باشد
.
مثل حیدر قوی ست او عزمش
چند بیتى بگویم از رزمش
.
بین گرد و غبار مى آید
روى مرکب سوار مى آید
.
پسر ذوالفقار مى آید
حیدر روزگار مى آید
.
عشق مى ریزد از سر و رویش
ذوالفقار است تیغ ابرویش
.
پاش تا در رکاب مى افتد
دشت در پیچ و تاب مى افتد
.
سر ز تن بى حساب مى افتد
به تلاطم عقاب مى افتد
.
بهت در چشم هاى این دشت است
بس که در حال رفت و برگشت است
.
خوب فهمیده رزم فن دارد
هنر جنگ تن به تن دارد
.
فن از رو به رو زدن دارد
این شگرد از عمو حسن دارد
.
آى لشکر ببین جوان این است
پسر شیر نهروان این است
.
خشم او تیغ و نیزه و تیر است
هر نگاهش دو قبضه شمشیر است
.
چقدر رزم او نفس گیر است
نوه ی شیر غالبا شیر است
.
تیغ مى زد همین که از چپ و راست
از حرم بانگ یا على برخاست
.
رزم با این جوان گره خورده
حنجرش با اذان گره خورده
.
در دهان ها زبان گره خورده
ابرویش آنچنان گره خورده
.
که همه یاد حیدر افتادند
یاد آن روز خیبر افتادند
.
رعد و برق است یا که طوفان است
که دقیقا میان میدان است
.
یا جوان حرم رجز خوان است
روى لب هاى عمه ها جان است
.
شور و غوغاست در دلش هرچند
دارد ارباب مى زند لبخند
.
مى رود دشت را به هم بزند
وسط معرکه علم بزند
.
خواست تا حرف مى روم بزند
دید باید کمى قدم بزند
.
پیش چشم پدر جوان مى رفت
داشت از جسم شاه جان مى رفت
رفت در نیزه زارها افتاد
بین گرد و غبارها افتاد
.
زیر پاى سوارها افتاد
وسط نیزه دارها افتاد
.
پاى نیزه به پیکرش وا شد
به زمین خورد ارباً ارباً شد
.
.
.
شاعر : علی زمانیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید