از ابتدا قیامت او آشکار بود
***
از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود
.
در بندگی خویش خدای بقیه بود
سر تا به پاش مظهر پروردگار بود
در خانه با کنیز خودش هم کلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود
.
مردان جنگی از پس او بر نیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود
.
کاری به این نداشت که تنها و بی کس است
وقت گذر ز کوچه چه با اقتدار بود !
.
زهرا عجیب غیرتی عشق حیدر است
پای علی برای بلا بی قرار بود
.
از گرگ های شهر فدک را گرفته بود
کرّار بود گرچه خودش خانه دار بود
.
بستند راه کوچه ! مگر کم میاورد ؟!
غافل از آن که چادر او ذوالفقار بود
.
سیلی زدند جا بزند ! گفت یا علی !
یک دم عقب نرفت ! سراپا وقار بود
.
رویش کبود شد ، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود
.
تا حشر خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پر غبار بود
.
اصلا نخورد غصه ی آن گوش پاره را
اما حسن نشست و پی گوشوار بود
.
واضح تر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشم هاش از آن ضربه تار بود
.
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیه ای که درد و غم بی شمار بود
.
وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهله ی سی هزار بود ..
.
از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا بدنی آشکار بود
.
در راه زینب از همه بدتر عذاب دید
دخت علی به ناقه ی عریان سوار بود
.
دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید