از خلد فراز آمد عید وصى خم
***
از خلد فراز آمد عید وصى خم
شادند بدین عید نو آیین همه مردم
.
امروز نهاد ایزد ، منّت به سر ما
بر خوان ز نُبى آیت اتممت علیکم
.
امروز نبى داد سزا را به سزاوار
در زیر قبایل شده پهناى زمین گم
.
دست وصى بر حق بگرفت و برافراشت
چون چشمه ی خورشید که بر چرخ چهارم
.
پشت نبى و روى هدى ، حیدر کرّار
شاهى که به نُه گردون او راست تحکّم
.
در هر صفتى باز ندانیش ز ایزد
جز آن که منزّه بُوَد ایزد ز تجسّم
.
صد آیت موسیش عیان از دم شمشیر
صد معجز عیسیش نهان زیر تبسّم
.
جز بر گهر ختم رسل ، خواجه ی لولاک
بر هر گهرى ، گوهر او راست تقدّم
.
حاصل نشدش معرفت کامل ، جبریل
زانو نزد ار نزد وى از بهر تعلّم
.
علم از على و آل على بایدت آموخت
خیره مطلب بوى خوش عود ز هیزم
.
اندر رسن دوستى عترتش آویز
خواهى که شوى بر سر این بر شده طارم
.
تا زاد على از گهر آدم ، ابلیس
از سجده نکردن گزد انگشت تندّم
.
دیدند در او چون همه اوصاف خداوند
کردند گروهى به خداییش توهّم
.
بردى فلک ماه به دیدار زمین رشک
چون دلدل او سودى بر روى زمین ، سم
.
مور آمده در بارگهش از پى حاجت
مار آمده در پیشگهش بهر تظلّم
.
روزى همه زو ریزد چون ژاله ز گردون
هستى همه زو خیزد چون موج ز قلزم
.
در حفره ی دوزخ عدوى او است معذّب
در غرفه ی فردوس ولیّ اش به تنعّم
.
هست از مدد فیض وى و پرتو ذاتش
گردیدن گردون و درخشیدن انجم
.
بر دوش وى افکند ردایى ملک العرش
کان را نرسد دست مه و گردون بر کم
.
بشکسته به پیرانه سر اندر صف کفّار
در مهد دریده ز دم تنّین تا دم
.
تا خواجه نخواندش پدر خاک به کنیت
در شرع ، مقرر نشد آیین تیمّم
.
اى دست خداوند جهان ! اى در رحمت !
بر بنده ی مدّاح بُوَد جاى ترحّم
.
خواهم ز تو بهبودى از این الم صعب
زین بیش مرا مى نبُوَد جاى تألّم
.
یعقوب ، لقاى تو همى جست به زارى
داوود ، ثناى تو سرودى به ترنّم
.
تا دست نزد نوح به دامان تو ننشست
کشتى به سر جودى و دریا ز تلاطم
.
آدم به مقام تو و جاه تو حسد برد
شد فتنه ی او از پى این خوشه ی گندم
.
چون توبه همى کرد از این خواهش باطل
بنهاد به سر ، ذوالمننش تاج تکرّم
.
در سدره و در سینا با احمد و موسى
کرده به زبان تو خداوند ، تکلّم
.
فردا که دهد خصم تو را ایزد ، پاداش
هر موى زند بر تن او نیش چو کژدم
.
مدح على و آل چنین گوى “سروشا ” !
پشمینه گدا را ده و شاهان را قاقم
.
.
.
سروش اصفهانی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید