از خودی بگذر که اینجا کربلاست
***
از خودی بگذر که اینجا کربلاست
آخر پیری شروع ماجراست
پیر ما مست شرابی دیگر است
هر که اینجا تشنه تر دریاتر است
.
اینکه تیغش مثل ابرویش کج است
پیر میدان مسلم ابن عوسجه است
.
با حبیب ابن مظاهر آمده است
.
آمدند اسب شرف را زین کنند
تا محاسن را ز خون رنگین کنند
.
یک نفس از کوفه با هم آمدند
هشتم ماه محرم آمدند
.
دل به سالار شهیدان بسته اند
به شهادت عهد و پیمان بسته اند
.
این یکی در رزم از او پیش تر
آن یک از آن با شهادت خویش تر
.
هر که با عشق حسینی پیر شد
شهرتش خورشید عالم گیر شد
.
عاشقی پیران سر هم عار نیست
عشق با پیر و جوانش کار نیست
.
خاطرت تا روز محشر شاد باد
آی مسلم خانه ات آباد باد
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید