نذر خیمه
sli 18

افتاده ز نو شور دگر در سر هستی

***

افتاده ز نو شور دگر در سر هستی

جان رقص کنان آمده در پیکر هستی

.

انوار خدا سر زده از منظر هستی

بخشیده به جان فیض دگر داور هستی

.

خوش تر ز جنان گشته جهان بشریّت

کز عالم جان آمده جان بشریّت

.

خیزید ز وصف رخ دلدار بگویید

با مشعل قرآن ره توحید بپویید

.

ز آیینه ی دل تیرگی شرک بشویید

ای گمشدگان گمشده ی خویش بجویید

.

کان ماه مبارک به مبارک سحر آمد

از شوق رخش خنده ز خورشید بر آمد

.

دانی ز چه شیطان همه در جوش و خروش است

دانی ز چه آتشکده ی فارس خموش است

.

یعنی که یم رحمت توحید به جوش است

خاموش که آوای خداوند به گوش است

.

این مشعل انوار سماوات و زمین است

خاموشی آتشکده ی فارس از این است

.

برخیز که شد نخل غم دل شجر طور

تا چند جفا و ستم و دشمنی و زور

.

تا چند به پا سلطه ی ظلمت عوض نور

تا چند شود خوابگه دخترکان گور

.

تا چند به زندان هوس ها شرف زن

.

تا چند ستم پیشه زند کوس عدالت

تا چند فرو مایه زند لاف جلالت

.

تا چند بدان بی پدران فخر و اصالت

برخیز که سر زد به جهان نور رسالت

.

این پیک نجات است که از راه برآمد

پیغام برآرید که پیغامبر آمد

.

در خلوت شب آمنه زیبا پسری زاد

تنها نه پسر بر بشریّت پدری زاد

.

در فتنه ی بیدادگران دادگری زاد

چشم همه روشن که چه قرص قمری زاد

.

دست ازلی پرتوی از نور بر افروخت

رخشنده چراغی به نجات بشر افروخت

.

خورشید وجود آمد و دنیای عدم سوخت

برقی زد و اوراق جنایات و ستم سوخت

.

در پرتو انوار خدائیش صنم سوخت

ظلم و ستم و سرکشی و کبر و منم سوخت

.

در مکّه عیان گشت جمال احدیّت

بخشید به هر نسل فروغ ابدیّت

.

ای بحر شرف موج بزن گوهرت آمد

ای بتکده نابود که ویرانگرت آمد

.

ای جامعه خوشنود که پیغمبرت آمد

ای گمشده بر خیز ز ره رهبرت آمد

.

ای آمنه بگشای به تکبیر زبان را

ای حمزه بزن بر سر بوجهل کمان را

.

این است که دعوت ز هلاکت به بقا کرد

این است که از خلق ستم دید و دعا کرد

.

این است که از خلق خطا دید و عطا کرد

این است که پیوسته جفا دید و وفا کرد

.

این است که جاری ست به لب بانگ نجاتش

از غار حرا تا شب پایان حیاتش

.

این است که حق بینی و روشنگری آموخت

این است که دانایی و دانشوری آموخت

.

این است که هر گمشده را رهبری آموخت

این است که افتادگی و سروری آموخت

.

این است که آموخت به ما بت شکنی را

این است که بگرفت ز ما ، ما و منی را

.

این است همان بحر که وحیش گهر آمد

این است چراغی که به دل جلوه گر آمد

.

این است یتیمی که به عالم پدر آمد

این است همان نخل که علمش ثمر آمد

.

این است همان نور که روشنگر کُل بود

این است همان طفل که استاد رُسل بود

.

تا مکتب آن هادی کل راهبر ماست

تا سایه ی آن شمسِ دو گیتی به سر ماست

.

تا پرتو این نور چراغ سحر ماست

ما امّت او ، او به دو عالم پدر ماست

.

از شایعه و فتنه ی دشمن نهراسیم

غیر از ره اسلام رهی را نشناسیم

.

.

.

استاد حاج غلامرضا سازگار

.


برای حمایت از خیمه کلیک کنید

محبوب‌ترین ها

indian desi xx good porn vidoes bokeb barat selingkuh hot desi sex clip wwwbadjojo sexof india 18sxx Melayu
www teen sex video download bfxxxporn.net original marathi sex beeg.indian xxxonlydesi.com xxxvideose