ای داد بیداد از غریبی از اسیری
***
ای داد بیداد از غریبی از اسیری
من روی بام قصرم و تو در مسیری
.
من مَردم اما پیش هر نامرد رفتم
آواره شب تا صبح با پا درد رفتم
.
چه زود عهد خویش را با ما شکستند
یاد حسن کردم نمازم را شکستند
.
نان تو را خوردند و دنبال یزیدند
مثل علی من را به هر کوچه کشیدند
.
این زخم لب این کاسه ها اصلا بهانه ست
من تشنگی را دوست دارم عاشقانه ست !
.
این ها که می گفتند عبد خانه زادند
از شیعیان مخلص ابن زیادند
.
با چوب دستی زد به لب های کبودم
آقا فقط من فکر لب های تو بودم
.
این قوم از کینه دلی لبریز دارند
در دست هاشان سنگ هایی تیز دارند
.
دادم عقیقم را که فکر شر نباشند
تا بعد از این دنبال انگشتر نباشند
.
خیلی مراقب باش این کوفه سراب است
هر کوچه اش مثل بنی هاشم عذاب است
.
پایین میفتم تا که تو پایین نیفتی !
از بام می افتم که تو از زین نیفتی !
.
من شمر را دیدم که دنبال خطر بود
چشمم به آن خنجر که بسته بر کمر بود
.
آقا خلاصه من به جرم عشق مردم
یاد تنور افتادم اصلا نان نخوردم
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید