بغض کرد و گفت مردم ! شعله ها از در گذشت
***
بغض کرد و گفت مردم ! شعله ها از در گذشت
بر سر دختر چه آمد تا که بابا درگذشت
زد به سینه ، چند یا زهرای اشک آلود گفت
بعد از آن از چند و چون روضه ی مادر گذشت
.
روضه خوان رفت و به ظهر داغ عاشورا رسید
من همان جا ایستادم … شعله ها از در گذشت
.
من میان کوچه بودم روضه خوان در کربلا
آه ، آن شب بر دل من روضه ای دیگر گذشت
.
تازیانه رفت بالا و غلاف آمد فرود
تیغ پشت تیغ از جسم علی اکبر گذشت
.
شعله بود و محسن شش ماهه و دیوار و در
تیری آمد از گلوی تشنه ی اصغر گذشت
.
میخ در بر سینه ی پر مهر مادر حمله کرد
آب دیگر از سر عباس آب آور گذشت
.
ریسمان بر گردن حبل المتین انداختند
قافله از بین غوغای تماشاگر گذشت
.
ذکر حیدر داشت زهرا ، مسجد از جا کنده شد
ذکر حیدر داشت مولا از دل لشکر گذشت
.
درد پهلو ، زخم بازو … فاطمه از پا نشست
تیر و نیزه از تن فرزند پیغمبر گذشت
.
من سراپا اشک بودم ، طاقتم از دست رفت
روضه خوان از ماجرای خنجر و حنجر گذشت
.
روضه ها اینجا گره می خورد ، بابا رفته بود
هیچ کس اما نمی داند چه بر دختر گذشت
.
.
.
علی سلیمیان
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید