به خاک تربتت هر بار بگذارم جبینم را
درونم حس کنم انوار رب العالمینم را
.
همیشه روح من حس امانت کرد با مهرت
نگیر از من به جان مادرت روح الامینم را
.
منِ گمراه و حیران را به راه راست آوردی
ز گیسویت گرفتم رشته ی حبل المتینم را
.
اگرچه دست خالی آمدم ، چشم پُری دارم
بخر چشم ترم را ، این متاع کم ترینم را
.
گره افتاده در کارم ، گرفتارِ گرفتارم
پذیرا باش نذرِ سفره ی اُم البنینم را
.
شکسته دل شدن را از سخای مادرت دارم
گدایی کرده ام از فاطمه قلب حزینم را
.
همه آماده ی رفتن شدند و باز جا ماندم
بیا امضا کن از لطفت برات اربعینم را
.
می خوام بیام زیارت نگو نمیشه
می خوام بشم غلامت برا همیشه
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید