تا تو مرا صدا کنی مشتری دعا شوم
***
تا تو مرا صدا کنی مشتری دعا شوم
با همه بی لیاقتی هم نفس خدا شوم
.
تا تو مرا بخوانی ام حال دلم عوض شود
تا برسم به محضرت از همه کس جدا شوم
.
می خرم ام به کوی خود می بری ام به سوی خود
با همه بی وفایی ام بنده ی باوفا شوم
.
پر ز محبتم کنی شامل رافتم کنی
راضی اگر شوی ز من غرق رضا رضا شوم
.
نیمه شب و کریمی ات زان کرم قدیمی ات
روزی من اگر شود زائر کربلا شوم
.
دست من و عطای تو بخل من و سخای تو
راه حرم اگر شود بسته دگر کجا شوم ؟
.
کعبه ی من منای من مروه ی من صفای من
خیمه گه است و قتلگه تا به تو آشنا شوم
.
هر شب جمعه فاطمه سر بزند به علقمه
کاش که روضه خوان آن سیده النساء شوم
.
دست جدای ساقی و فرق دو تای ساقی و
هلهله ی یهودیان غرق غم و بلا شوم
.
گفت حسین این سخن کو علمت پناه من
خیز و ببین که کشته با خنده ی اشقیا شوم
.
ای که به خون نشسته ای ؛ پشت مرا شکسته ای
با کمر دو تا چه سان راهی خیمه ها شوم
.
الهی نباشم ببینم آقا
حیاط حرم خالی از زائره
به جز خادمای تو پای ضریح
یه جمعیتی کم توی حائره
.
الهی نباشم ببینم آقا
نماز جماعت صفا خالیه
همه خاطرات من از کربلا
برای اربعینه یه چند سالیه
.
یه روز آخه دور تو خالی شد و
فقط مونده بودی تو و خواهرت
همه دسته دسته ته قتلگاه
با شمشیر و نیزه می ریختن سرت
.
بزرگ قبیله وضو می گرفت
یه نیزه می شد بینشون دست به دست
می زد ضربه ای برا جایزه
چوب نیره رو تو تنت می شکست
.
شب جمعه مادر به قدّی کمون
میاد دیدن یوسف بی سرش
خونای گلو رو تمیز می کنه
با چشمی تر و گوشه ی معجرش
.
صدا میزنه پیش چشمام حسین
با نعلای تازه به هم ریختنت
به قدر کف دستی سالم نموند
زیر شمشیر و نیزه ها از تنت
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید