تا دست تهی می شود از لطف خدا پُر
دیگر چه دلیلی است بر این خوی تکبر ؟!
.
صبر است و رضا راه تقرب به جنابش
اسباب جدایی است فقط شکوه و غُر غُر
.
یک روز شده بندگی اش را بکنم ؟ نه
یک عمر فقط بوده ام از اهل تظاهر
.
خوردم نمک و ظرف نمک باز شکستم
زحمت شده ام بر سرِ حق ، جای تشکر
.
غافل شده ام از غم عظمای قیامت
باید بنشینم سحری را به تفکر
.
ماندم به چه رویی بزنم ناله ی العفو
ای کاش دمی توبه کنم ، توبه چنان حر
.
گریان شدم و فاطمه با مرحمت افکند …
بالای سرم سایه ای از رحمت چادر
.
اموال دو عالم به فدای سر زهرا
هستیم گدازاده ی کوثر نه تکاثر
.
اندازه ی حبی که ز مادر به دلم هست
از دختر طاغوت کنم حس تنفر
.
گفتم ” بِحُسَیْنٍ…” نظرش بر دلم افتاد
والله ندارد نظر فاطمه رد خور
.
در نسخه ی من قید شده ” گریه بر ارباب “
این گریه مگر سنگ دلم را بکند دُر
.
آن قدر نوک نیزه به صحن بدنش خورد
آن قدر که جسمش شده مافوق تصور
.
.
.
محمدجواد شیرازی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید