حق ، تو را تنها نه بر پیغمبری مبعوث کرد
در حقیقت بهر دل ها دلبری مبعوث کرد
.
پرتو حُسن تو در بازار گرم دلبری
یوسفان را در لباس مشتری مبعوث کرد
.
پادشاهت کرد بر پیغمبرانِ ما سَبَق
انبیا را نزد تو ، بر نوکری مبعوث کرد
.
ریگِ ” کوه نور ” شد هم قدر الماس سیاه
تا قدومت ، خاک را بر زرگری مبعوث کرد
.
ای یتیم شهر مکّه حق به جای آمنه
دخترت را در لباس مادری مبعوث کرد
.
صاحب خُلق عظیمت کرد و قلبی مهربان
با تو دین را بر مُحبّت گستری مبعوث کرد
.
نیمه ای از تو علی شد ، نیمه ای هم فاطمه
هل أتایی را کنار کوثری مبعوث کرد
.
تا نباشند عاشقان محروم از دیدار تو
مجتبی را مصطفای دیگری مبعوث کرد
.
تا تمام دشت طف را پُر کند با جلوه ات
در مصاف لشکری هم اکبری مبعوث کرد
.
کربلا عصر دهم فهمید هر سردرگُمی
حق ، حسینت را برای بی سری مبعوث کرد
.
او به فکر دستگیری از خلایق بود اگر
دست را با داغ بی انگشتری مبعوث کرد
.
دین زینب چون حسینش بود ، چل منزل خدا
خواهر دین را به پیغام آوری مبعوث کرد
.
گفت : إقراء بسم رَبّک ، سَر تکلّم کرد و اشک
خویش را در چشم های دختری مبعوث کرد
.
.
.
محمد قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید