دومین بار است در شهر نبی ، در سوخته
خانه ی امنی به دست یک ستمگر سوخته
.
کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست
کآستان صادق آل پیمبر سوخته
.
ارث زهرایی این آقاست که کاشانه اش
بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته
.
او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام
با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته
.
آتشی که از در و دیوار بالا رفته است
بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته
.
هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است
هم دلش بهر بنی الزّهرا مکرّر سوخته
.
شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی
گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته
.
بس که می پیچد به خود از سوزش زهر جفا
پیکر شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته
.
چشم های اهل بیتش کاسه ی اشک ست و خون
بیشتر از هر کسی موسی بن جعفر سوخته
.
سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا
خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته
.
.
.
محمد قاسمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید