زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
***
زیباتر از همیشه در این کربلا شدی
دیدی دلم گرفته مرا مجتبی شدی
لک زد دلم برای عمو گفتنت ، بگو
لک زد دلم ! چرا ؟! چه شده ؟ بی صدا شدی
.
افتاده ای به خاک و پر از زخم گشته ای
افتاده ای به خاک و پر از ردِّ پا شدی
.
از پای کوبی سم اسبان عجیب نیست
ای پاره ی دلم که چنین نخ نما شدی
.
دیروز شانه ات زدم امروز دیده ام
با پنجه های قاتل خود آشنا شدی
.
بر روی خاک مثل عمو قد کشیده ای ؟!
یا بس که تیغ خورده ای از زخم وا شدی ؟!
.
گفتم عصای پیری من بعد اکبری ؛
امّا از این شکسته ی تنها جدا شدی
.
.
.
حسن لطفی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید