سخت است دختر باشی و ماتم ببینی
***
سخت است دختر باشی و ماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی
.
از خواب برخیزی به جای ناز بابا
گیسوی خود را دست نامحرم ببینی
آن چادری که سال ها محکم گرفتی
در دست این و آن چنان پرچم ببینی
.
گفتم نزن ؛ لج کرد تازه ناسزا گفت
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی
.
خورده کسی تا حال سیلی دو دستی
تا چند ساعت چهره را مبهم ببینی
.
یک دختر شامی به هم بازی خود گفت
دختر شده تا حال قامت خم ببینی
.
گفت آن یکی پیشش نرو او خارجی است
باید که مویش را چنان در هم ببینی
.
ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلا دلت آمد که من را کم ببینی
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید