صبحت بخیر ! همسر من ! هم قطار من !
***
صبحت بخیر ! همسر من ! هم قطار من !
یک روز دیگر است که هستی کنار من
.
شکر خدا ! گمان کنم امروز بهتری !
پیراهن جدید مبارک ! بهار من !
.
نان که تو می پزی چقدر مزه می دهد !
نان پخته ای که سر برسد انتظار من
.
از آتش تنور کمی فاصله بگیر !
آتش بد است با من و با روزگار من
.
مثل قدیم باز ” علی جان ” صدام کن
دستی بکش روی دل بی قرار من
.
زهرا ! برات لقمه گرفتم ! قبول کن !
روزه بس است آب شدی روزه دار من !
افتاده ام به پات ! بمان !جان من بمان !
رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من
.
اسما ! برای خانه دو تابوت لازم است
مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من
.
من بودم و کسی به تو با تازیانه زد ؟!
تا عرش رفت آه دل ذوالفقار من
.
روز دهم قرار من و تو دم غروب
وقتی که خورده است به مقتل گذار من
.
وقتی که شمر رفته روی سینه ی حسین
سر می برد مقابل چشمان تار من
.
خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند
وای از غرور دختر ناقه سوار من
.
.
.
سید پوریا هاشمی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید