صدای کیست که اینگونه آشکار شده ست
دلش به عشوه ی رقاصه ای دچار شده ست
.
صدای عربده از خانه ی ولی عهد است
که بوی خون به مشامش رسیده هار شده ست
.
زنی به جرم حیا دست برده بر گیسو
کشان کشان پی عرّابه ای غبار شده ست
.
به دار رفته کنیزی یزید مست شده ست
زنی به شعله در افتاده و خمار شده ست
.
خلیفه می شود این نشئگی لا یعقل
کسی که زیر قدم های عشوه خوار شده ست
.
کسی که ملعبه ی دست های بوزینه ست
نجاست از دهنش غرق انزجار شده ست
.
شنیده اید بگندد نمک ، نمک گندید
که دزد گردنه اینک خزانه دار شده ست
.
اگر چه نطفه ی فحشا به لطف مکر پدر
جلوس کرده و بر گُرده ها سوار شده ست
.
اگرچه بیعت مردم به بوی زر آلود
اگرچه عده ی مزدور بی شمار شده ست
.
ولی حسین علی همچنان حسین علی ست
به جلوه های جلالیّه آشکار شده ست
.
ولی حسین علی مثل کوه پابرجاست
که عرش تکیه به او داده استوار شده ست
.
نه گوش داده به پند محمد حنفی
نه عافیت طلب از بیم روزگار شده ست
.
نه می شود که عنان گیر رفتنش باشید
نه ذوالجناح خروجش دمی مهار شده ست
.
به شوق مرگ چنان می رود که چهره ی او
به هر دقیقه شکوفاتر از بهار شده ست
.
فقط نه این که حسین است بی قرار خدا
که بی قرار حسین آفریدگار شده ست
.
به ” یا سیوف خذینی ” گشوده شد لب او
لبی که تشنه تر از تیغ آبدار شده ست
.
غریب و خسته و تنها به قتلگاه رسید
که مانده از همه جا ، رانده از دیار شده ست
.
سه ساعت است که می جنگد و نمی افتد
اگرچه روی تنش زخم بی شمار شده ست
.
صدای زوزه ای از دور می شود نزدیک
که تیر حرمله از چلّه رهسپار شده ست
.
می افتد از سر زین آفتاب و این یعنی
تمام عرش خدا خارج از مدار شده ست
.
نگاه خسته ی او سوره ی دخان می خواند
نگاه خسته ی او آیه آیه تار شده ست
.
نگاه خسته ی او بسته شد ولی گوشش
پر از صدای ” علیکنّ بالفرار ” شده ست
.
دوید کودکی از ترس و شعله ور تر شد
که باد آمده همدست با شراب شده ست
.
بیا و یکسره کن کار خویش را که حسین
برای خنجرت ای شمر بی قرار شده ست
.
بتاز بر بدنش آنقدر که بنویسند
تمام پیکر او در هوا غبار شده ست
.
غبار پیکر او تربت است سجده کنید
که کعبه زیر قدم هاش خاکسار شده ست
.
نماند بیرق پوسیده ی یزید اما
کتیبه های حسینیه ماندگار شده ست
.
.
.
سید حمیدرضا برقعی
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید