قلم شدم بنویسم قسم به باور زینب
***
قلم شدم بنویسم قسم به باور زینب
قسم به عشق ، حسین است نامِ دیگر زینب
حسین اول زینب حسین آخر زینب
.
دخیل چادر او آسمان و هفت فلک هم
فقیرِ درگه او تا همیشه نان و نمک هم
نه ما که مُلک و مَلک هم به زیر شهپر زینب
.
خداست محو حجابش نبی است مات نقابش
حسن زمان نمازش گرفته است به قابش
تمام خانه ی زهرا به گرد محور زینب
.
حمایل است برایش دو تیغ ابروی عباس
نشسته نقش قدومش به روی زانوی عباس
به سینه است دو دستش همیشه در بر زینب
.
رسید و دید بلا را شنید همهمه ها را
نشست و ریخت به معجر غبار کرببلا را
به گریه گفت مرو آه حسین از سر زینب
.
چقدر هول و هیاهو ؛ چقدر نیزه در آن سو
چقدر تیغ بلند و چقدر تیر سه پهلو
قسم به این همه بانو قسم به مادر زینب
.
به جای آب فقط سنگ و خار و سراب است
صدای ناله ی من نه که التماس رباب است
بیا بزن دو سه باره گره به معجر زینب
.
چقدر نیزه کشیده میان دشت دویده
چقدر خورده زمین و گمان کنم که بریده
و خیره مانده به جایی نگاه آخر زینب
***
خواهرم اینجا زمین کربلاست
سرزمین غصه و درد و بلاست
.
.
.
برای حمایت از خیمه کلیک کنید